به باد مباد
شاعر : مسلم آهنگری
دلت به باد مباد و دلت ، به باد، مباد
به غیر شادی و لبخند ازدیاد مباد
پری و شا ، دلت آیینه را کند تو صیف
در او به غیر خداوند عشق ، یاد مباد
به فصل ، همچو بهار و به ماه ، فروردین
کنایتش به زمستان سرد زاد ، مباد
به شهر اندرش آزادی و نسیمی خوش
چو شهر شام غریبان فغان و داد مباد
چو خسروان عدالت به تخت لطف غنود
ز حاکمان بد اندیش حزب باد ، مباد
به زر بکوبد آنکه هنر آفریند از دل تو
به قلع و روی ظواهر، سپید و شاد مباد
حصین عشق ، حریم مقدس عیسی است
حواریون درو غین در او نهاد ، مباد