عشق رویاهای من
شاعر : اصغر رضامند
ديده برچشمـانِ آبي
مـوج زلفـان پـريـش
غنچه لب هاي تمناي وصال
اشك هایش بر زنخـدان
با تبسّم هاي زيبـايش ،
مــرااااا ،
كشته وهم مُرده اش كرد وبرفت
آشنـاي درد هجـرا ن
كوچه وپس كوچه هاي عاشقي را
جستجـو ،
رفتی کجا؟؟
( عشـق روياهاي من )
سال هاااا طّي شد چه زود
افسـوس ِمن ،
پيرمردم كـرده اي
زيبـاي عـشـق
بيـد مجنـون را دخيـلم
انتهـاي كوچه تان
من سال هـاست
تا كه برگردي دوباره
(عشـق روياهاي من )
حك شـده نام من و تـو
دركتاب سرنـوشت
امـّاااا
جـُــ دا