شعرای رود تلخ
شاعر : فضل الله آبشنگ
ای رودتلخ مردمت رادوست میدارم
قدم انان را بردیده هایم میگذارم
فضل الله به یوم وجود نام تو نمرده است
آرمان هایت را پی میگیرد تازنده هست
بی وفا چرا مرا زنجیر کردی
به لطافت انجیر رکی کردی
خوشا به حال مردمت که خوش زبانند
پیرجوان زن بچه قدر هم میدانند
دررودتلخ بوستروگلستان
بقیه ی مکان ها کافرستان
مثل زود ترایلم رانمیبینم
هرصبح شب میگرییم
قدرسایه ی درختان بلوطت رامیدانم
ای پیک به انها بگوکه ازدل نگرانم
دلم میخواد برگردم به اغوش ایلم
فکرت تا میکنم فقط فقط میگریم
بقیه ی قومانسبت به توحسودی کردند
فضل الله میداند که ازغمت میمیرند
سرزمین ایران تورامیشناسد
هرقومی ازاسم تومی هراسد
پیرغلامانت قابل ستایشند
باوجود جوانان مردمت دراسایشند
بلوطانت بوی عطر میدهند
کوه هایت سربه فلک نهاده اند
ستایش توراوظیفه خود میدانم
هرشب افتخاراتت رامیخوانم
وصف تودر توان فضل الله نیست
اماوصف توبرای من افتخاریست
هرکسی توراشناخت برد
انکه نشناخت زمین خورد